مجله اینترنتی ستاره- باران

کامپیوتر و موضوعات آن . پزشکی و آشپزی و خانه داری ادبیات

مجله اینترنتی ستاره- باران

کامپیوتر و موضوعات آن . پزشکی و آشپزی و خانه داری ادبیات

چه کسی بابای مرا دزدید ؟!!

چه کسی بابای مرا دزدید ؟!!

چه کسی بابای مرا دزدید ؟!!
ما تنها بزرگ می‌شویم زیرا وقتی بابا می‌رود و برمی‌گردد ما خوابیده‌ایم، ما فراموش می‌کنیم بابا چه شکلی بوده است و.... به نظر شما این تقصیر کیست؟


مرد، سر‌پا چای را سر می‌کشد و لقمه‌ای نان و پنیر در دهان فرو می‌برد و از خانه می‌دود بیرون تا به سرویس برسد. 

سرمای هوا توی گوش و گردنش می‌پیچد، هوا هنوز تاریک است. لبه کتش را بالا می‌کشد و از همان لحظه دیواری بین او و خانه کشیده می‌شود تا زمانی که دوباره به خانه برسد.

سرویس سر خیابانشان توقف می‌کند. چرت داخل سرویس هنوز از سرش نپریده است و تلوتلو می‌خورد. یقه کتش را بالا می‌کشد و به سمت خانه می‌رود. زنش‌به استقبالش می‌آید، سلام و علیکی می‌کنند، کیفش را در آستانه در می‌گذارد و کتش را روی مبل می‌اندازد و جوراب‌هایش را جلوی در دستشویی می‌کند و می‌رود تا سر و صورتی بشوید.

بچه که از صبح پدر را ندیده است، مقابل در می‌ایستد و نقاشی‌اش را می‌آورد و انگشتش را که بریده است رو هوا نگه می‌دارد و در حالی که گلوی خرگوشش را چسبیده، منتظر می‌ماند.
حتما ادامه ی مطلب را بخوانید

بابایی وقتی از دستشویی بیرون می‌آید، بچه به پای او می‌چسبد و هرچیزی که دلش می‌خواهد، می‌گوید: خرسی منو‌ زد، دستم اوف شد، مامانی گریه کرد، من گریه کردم، مامان دستمو چسب زد. نقاشی کوه کشیدم ، رنگشم کردم. مامان منوزد، خورشید کشیدم ندیدی؟...

بابایی نه‌چندان خوش اخلاق بچه را که به پایش چسبیده است، جدا می‌کند و او را بغل می‌کند. نقاشی‌اش را نگاه نکرده روی میز می‌اندازد و او را می‌بوسد و می‌گوید: بابایی خسته‌ام. تو برو بازی کن تا من بیام.

بچه خودش را به گریه کردن می‌زند: بابایی منو دوست نداشت نه دیگه بازی نه دیگه من بغل... من هواپیما...

مرد به زنش تشر می‌زند که بیا بچه رو بگیر دیگه. معطل بودی من بیام و اینو بندازی گردنم؟!

بچه گریه می‌کند و به سینه مادر مشت می‌کوبد و داد می‌زند: تو بدی من بابایی رو می‌خوام. برو... .



بابا را چه کسی از خانه‌های ما بیرون کرد؟

این سوالی است که مازیار در انشای آزاد خود انتخاب کرده است.

مازیار نوجوانی 13 ساله است و کمتر با پدرش سر و کار دارد. او در انشایی که به انتخاب خود، نوشته است، درددل کرده است: بیایید ببینیم چه کسی بابا را از خانه بیرون کرد؟

بابا می‌گفت: " بابایش صبح با همه صبحانه می‌خورد و ظهر برای ناهار خانه بود و دوباره سر کار می‌رفت و عصر می‌آمد با او سروکله می‌زد و در درس‌ها کمکش می‌کرد و بعد دورهم شام می‌خوردند. او می‌گوید: عصر‌ها بابا، عمو و عمه‌ها مال بابا بودند و صبح مال مامان."

این را بابا می‌گوید. اما حالا چه؟

ما همیشه مال باباییم، اما بابا هیچ‌وقت مال ما نیست.
ما تنها سفر می‌رویم چون به بابا مرخصی نمی‌دهند،
ما تنها درس می‌خوانیم زیرا بابا 2 شیفت کار می‌کند،
ما تنها بزرگ می‌شویم زیرا وقتی بابا می‌رود و برمی‌گردد ما خوابیده‌ایم،
ما فراموش می‌کنیم بابا چه شکلی بوده است و....
به نظر شما این تقصیر کیست؟
چه کسی بابا‌ها را از خانه‌ها برده است؟
این دوست ناباب کیست؟ کار؟


می‌توانیم به این نوجوان 13 ساله بگوییم "کار ارزان" است که پدرش را از خانه ربوده است.

روزگاری زنان، دختران خود را نصیحت می‌کردند که مراقب باشید همسرانتان ددری و رفیق باز نشوند که شوهر و پدر بچه‌هایتان را دیگر بندرت می‌بینید. آن روزگار با یک شیفت کاری یک مرد می‌توانست 6 ‌‌خانواده را خرجی دهد، اما امروز مردی با 2 فرزند باید به آب و آتش بزند به شهر دیگر ماموریت برود، 2 شیفت کار کند تا بتواند خرجی عادی زندگی عادی‌ترشان را در آورد. دوست نابابی که مردان را از زندگی زناشویی می‌رباید، امروز کار است.برای یک زندگی لوکس البته راه‌های دیگری هم هست!

ما از اشتغال مادر که وظیفه اصلی او یعنی خانواده داری و تربیت فرزند را تحت شعاع قرار می‌دهد، زیاد گفته‌ایم، اما آیا می‌دانید به خاطر کار چند شیفتی روزانه، مردان دیگر پدر نیستند و گزاف نگفته‌ایم اگر بگوییم گاه حتی شوهر هم نیستند.

لطمه‌ای که فاصله گرفتن مرد از وظایف همسری و پدری به خانواده زده و می‌زند، کم از مشکلات مادران شاغل نیست.



سوپرمنم کجاست؟

پدر برای کودک، مظهر قدرت و عدالت است و پناهگاهی است که کودک دوست دارد در سایه‌اش بیاساید.

یک پدر نمونه، پدری است که افزون بر آموزش اخلاق و رفتار خوب به فرزندان بتواند روزی خانواده‌اش را نیز از راه حلال به دست آورد.

کودک دو سه ماه بعد از تولد کم‌کم با پدر به عنوان پناهگاه، معلم، رهبر، قانونگذار و قدرت اول خانه آشنا‌ می‌شود.
از نظر فرزند چهره برجسته خانواده، پدر است و او دوست دارد با پدر خود، همانندی کند.

کودک دردو سه سالگی پدر را بزرگ‌ترین شخصیت و عاقل‌ترین افراد می‌داند. اگر کسی علیه پدرش چیزی بگوید، او از پدر خود دفاع می‌کند.

از نظر روان‌شناسان، کودکان 3 تا 6 سال‌ مخصوصا پسر بچه‌ها، پدر را الگوی خود قرار می‌دهند. او سمبل قدرت است و از نظر بچه‌ها مثل یک ابر‌انسان می‌تواند همه مشکلات را ازسر راه بردارد. نبود پدر برای حضور در زندگی کودک در الگوپذیری او خلل ایجاد می‌کند.

هر چقدر سن کودک بیشتر شود، دید او نسبت به توانمندی و ضمانت پدر بیشتر می‌شود؛ به طوری که در سنین نوجوانی مادر را عامل مهر و محبت و پدر را عامل تأمین زندگی می‌داند.

از حدود 4 سالگی به بعد کودکان اغلب به پدر پناه می‌برند و او را پناهگاه خود می‌داند.

پدر نماینده دنیای خارج کودک است، مرکز دانایی و آگاهی است. کودک گمان دارد که پدرش در همه اصول و قواعد داناست.حتی کودکانی که نسبت به پدر دید منفی دارند، باز هم درباره پدر تعصب دارند و عقل و فکر او را تحسین می‌کنند، اما وقتی پدر حوصله‌ای برای کمک به کودک در دروس و جوابگویی به سوالات او را نداشته باشد این باور چگونه شکل می‌گیرد؟



الفبای پدر بودن

برای پدر بودن فقط تامین معاش کافی نیست. بلکه یک پدر مناسب از دید روان‌شناسان خانواده باید مردی باشد با مدیریت صحیح زندگی و تعیین خط‌مشی آن، تامین‌کننده نیازهای اعضای خانواده و مسوول تربیت فرزندان. پس اگر شما پدری هستید که فقط یکی از این وظایف را انجام می‌دهید، باید گفت فقط یک سوم یک پدر واقعی امتیاز می‌گیرید.

اگر می‌خواهید پدر خوبی باشید، واقعا سوپرمن فرزندتان باشید، نه فقط در خیال‌هایش. وقتی حمایت می‌خواهد، خود را نشان دهید، وقتی مدرسه تاکید می‌کند، می‌خواهد با پدر مذاکره کند، مادر را نفرستید و وقتی در تعطیلات کودک می‌خواهد از شما درس زندگی بگیرد، سنگ تمام بگذارید. پول در‌آوردن و آنها را به حال خود رها کردن، کافینیست.

منبع : jamejamonline.ir
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد