همراهان مجله اینترنتی ستاره –باران سلام
من کمتر پیش میاد که از خودم بنویسم تو این چند سالی که وبلاگ نوسی را شروع کردم البته نه در این وبلاگ در وبلاگ مجله الکترونیکی لیدا که اولین وبلاگم بود از حرف های دلم ننوشتم مسایلی که دوست داشتم یا آزارم میدادن ننوشتم چون فقط می خواستم موضوعات مربوط به وبلاگ یا مسایل مهم بنویسم که مخاطب بپسند و برایش مفید باشد
اما در این پست میخواهم از خودم بگم از داستان شروع وبلاگ نویسی از کسی که بی منت و از روی ارتقای سطح دانش ما و اینکه درباره رشته ی که در دانشگاه می خواندیم اطلاعی در اختیار دیگر دوستان قرار بدیم و حرفی برای گفتن داشته باشیم . براتون بگم
این مطلب کمی طولانیه امیدوارم تا آخر بخونید
به ما وبلاگنویسی را یاد داد و همیشه همراه مان بودند و در صورت نیاز فورا کمکمون می کردند و از این همه لطفشون تشکر کنم اون هم در جایی که دوستان دیگری هم بخواند البته من قبلا از ایشان تشکر کردم ولی حرفهای دلم را بابت تشکر و قدر دانی از ایشان کمتر گفتم شاید به خاطر شرم و حیا و اینکه ایشان بزرگوار تر از آن هستند که بخواهند کسی از ایشان تشکر کند و یا مدیونشون باشد آدم های که روح بزرگ و دلی که عشق اهل بیت و کلام حق در آن می تپد و پایبند به اصول اسلامی و اخلاقی هستند همین طورند متواضع و فروتن در عین دانایی و برتر از روی علم و دانش و اخلاق دینی و انسانی.
من میدانم که هم ایشان راضی به ذکر اسمشون نیستند و هم کمک های و نیکی های ایشان باید در یاد م بماند و فقط بنویسم بنابراین از ذکر نام ایشان معذورم
امروز روزی ست می خواهم بگم
خوب یادمه جمعه 20 اردیبهشت سال 1387 قبل از کلاس دوم بود ما در دانشگاه ... رشته ی کامپیوتر می خواندیم ایشان نرم افزار و من فناوری اطلاعات همان آی تی
واحدهای 4 ترم اولمون یکسان بود وبنابراین با هم همکلاس شدیم ترم اول خوب نمی شناختمشون یا دیر می امدند یا غیبت داشتند مثل ترم های بعد آخه مشغله کار و زندگی و غیره را داشتند ترم دوم بود درست بعد از تعطیلات عید و شروع شدن درس و دانشگاه می آمدند و از موضوعاتی که درباره کامپیوتر اینترنت و دنیای مجازی بود صحبت می کردن البته در کلاس ما خانم ها و آقایانی بودند که شروع به بحث با ایشان میکردن درباره انها نمی خواهم بنویسم فقط از ایشان می نویسم داشتم می گفتم براتون از قبل از 20 اردیبهشت شروع کردن به اطلاعات دادن در زمینه وبلاگ و اینکه سطح دانشمون بالا بره و جمله ی به یاد ماندنیشون وبلاگ هایی درست می کنیم که اگه نیاز به دانستن مطلبی بود به وبلاگهای هم سر بزنین اطلاعات همدیگر را بالا ببریم چه به یاد مادنی شد اون روزه و من به فکر رفتم که به جای اینکه تو ی سایتهای مختلف بابت یه مطلب ساعت ها مطلب جمع کنم به وبلاگ دوستان میرم اطلاعات لازم را دریافت می کنم و من هم می توانم وبلاگ و سایت داشته باشم تا دیگران مطلبهای مورد پسندشون را بخوانند
از جمعه 20 اردیبهشت گفتم که رسما ایشان ماژیکی را برداشتن و شروع کردن به نوشتن روی تخته و آموزش درست کردن وبلاگ و مطلب گذاشتن در اون و اینکه اونایی که ایمیل ندارند می توانند در قسمتی که وبلاگها ایمیل خصوصی می خواهند ایمیل ایشان را بنویسم تا زودتر وبلاگهامون راه بیافته و من مصمم شدم به وبلاگ نویسی تند تند از روی تخته نوشته های ایشان را می نوشتم تا مطلبی جا نماند هنوز هم بعد این مدت اون نوشته را دارم و خاطره اون روز را.
وبلاگ مجله الکترونیکی لیدا را چهارشبه 25 اردیبهشت درست کردم و اولین مطلب را گذاشتم روز بعد دوباره مطلب هایی گذاشتم جمعه شد و روزی که با ایشان کلاس داشتیم اولین نفری بودم که به حرفشون گوش داده بودم و وبلاگم را درست کرده بودم رفتم آدرس وبلاگ مجله الکترنیکی لیدا را به ایشان دادم و ایشان راهنمایها و نظرات خودشون را گفتند و ترغیب دیگر هم کلاسی ها برای این کار. بعد از چند هفته بعضی از هم کلاسی ها که آن زمان دوستم بودند ولی الان یک هم کلاسی 3-4 سال پیش هستند وبلاگهایشان را درست کردن یادش به خیر به وبلاگهای همکلاسی ها میرفتیم و نظر میدادیم و من شاد بودم و هر روز سعی میکردم بعد از اون فرد مورد نظر بهترین باشم (همون که وبلاگ نویسی یادم داد و در بالا از خصوصیاتش نوشتم) همین طور بود بعد چند ماه همکلاسی دیگر به وبلاگیشان نمی آمدند رهایش کرده بودن اون زمان من دیگر آن دانشگاه نمیرفتم بنابر مشکلاتی که داشت
از فروردین سال 88 نرفتم اون دانشگاه ولی همچنان وبلاگم را داشتم علاقه زیادی پیدا کرده بودم و روزها به آن سر می زدم و دوستای تازه مجازی داشتم که با معرفت از هم کلاسی ها بودند که مرا از یاد برده بودند ولی من همیشه به یادشون بوده و هستم .
بعد از گذشت این سالها اردیبهشت که بیاد 4 سال میشه هنوز وبلاگ برایم دوست داشتی و خاطر روز اول را دارد روز آموزش دوست خوبم که مهربانانه مرا فراموش نکرد و در این مدت همیشه مرا راهنمایی میکند و هر وقت که دلم بگیرد یا مشکلی داشته باشم به ایشان ایمیل میزنم یا در وبلاگشان یادداشت میذارم این انسان بزرگ به من یاد داد هیچ وقت به خدا نگو یه مشکل بزرگ دارم
به مشکل بگو من یه خدای بزرگ دارم ...
و من بیشتر از گذشته به این جمله اعتماد کردم و موقع سختی و نارحتی همین جمله را میگویم و آیه الکرسی و صلوات. شاید شما باور نکنید بعد این جمله و ایه الکرسی و ذکر صلوات نیروی به من دست میده که می تونم مشکلم را باور کنم و اون را حل کنم و با اینکه بعضی از مشکلاتم به زودی حل نمیشن ولی توان آن را دارم که صبر کنم و به خدا یکتا پناه ببرم تا هر وقت که تقدیر شد مشکلم حل شود
این مطالب را نوشتن تا بگم بعضی از آدم به ما کمک و یاری میدن و ما حتی به خودمن زحمت تشکر رو هم نمیدیم چه برسه به اینکه به خواهیم جبران کنیم بعضی وقتا میگیم وظیفه ست و بعضی وقتی میگیم خوب خودش کمکم کرد دیگه نیاز نیست تشکر و قدر دانی کنیم اما بعضی از آدم ها هستند که هر چقدر هم ازشون تشکر و قدر دانی کنیم باز هم کمه دوست من هم این طوری هستن میدانم که نمی توانم جبران زحماتشون باشم و همین طور نمی تونم به حد لازم بابت تنها نذاشتن من در این مدت ازشون تشکر و قدر دانی کنم ( منظورم از این مدت حدود 3 ساله که با آن دانشگاه که حتی اسمش هم برایم نارحت کننده ست خداحافظی کردم و دیگر دوستانم مرا از یاد برده اند هست)
در آخر از خدای بزرگ و مهربان می خواهم همیشه حافظ و نگهدار ایشان و خانواده گرامیشان باشد و همچنان فعال و در سلامت کامل باشند و به آرزوهایشان برسند .
و همچنین آرزو میکنم تا همه آدما مثل من دوست مهربان داشته باشند که حتی با یک جمله از اون آرامش قلبی پیدا کرده و بتواند مشکلاتشون را اول باور کنند و بعد سعی در حل مشکلشون باشند
مشتکرم که وقت گذاشین و این مطلب طولانی رو خونید
در پناه خداوند بزرگ و مهربان باشید .
سلام لیدا خانم
مطلبتان را تا انتها خواندم از اینکه به ما یاداوری کردید که بعضی از زحمات دوستان جبران شذنی نیست و اینکه ما بابت کار خوبی که برایمان انجام می دهند تشکر و سپاس نمی گویم از شما متشگرم
و آفرین می گویم به شما بابت تشکر و قددانی از دوست به قول خودتان مهربان تان و امید وارم این دوستی و همراهی همیشه گی باشد و دیگر تنها نباشید.
در ضمن خاطرات ۲۰ اردیبهشت هم خواندنی بود .
من چند روزی است که با وبلاگتان آشنا شدم امیدوارم موفق باشید.
سلام مهرنوش جان از اینکه همه مطلب رو خویدی و نظر گذاشتی ازت ممنونم
در ضمن خاطرات ۲۰ اردیبهشت برای من به یاد ماندیست چون چیزهایی زیادی یاد گرفتم و با دنیای جدید ی آشنا شدم
و از آرزوی که برام کردی ممنونم
لیدای مهربون وقدرشناس بازم سلام منم مثل تو هر وقت بیاد خوبیهای دیگران که درحقم کردن میفتم ونی تونم آنچنان که باید جبران کنم از ته دلم براشون دعای خیر میکنم واگر خودم براشون کاری انجام بدم توقعی هم ندارم .در جایی خوندم که حضرت عیسی در یک روز ده نفر را زنده کرد ولی حتی یک نفر هم ازش تشکر نکرد چه برسه به ما دیگه عزیزم
سلام دوباره تقدیم شما
با حرفتون موافقم ما باید یاد بگیرم نسبت به خوبیهایی دیگران که در حقمون میکنم شاکر و قدردان باشیم ونسبت به کاری که در حق دیگران انجام میدم فروتن و بی توقع
یه چیز دیگه اگه برای دیگران دعا کنیم اثرات دعا به خودمون هم بر میکرده مثل گذاشتن دانه گندم که هر دانه چند خوشه میشه و هر خوشه دانه های زیادی گندم میده
بازهم از شما تشکر میکنم و با آمدنتون مرا شاد کردید متشکرم
من خدایم را دوست دارم پس دوستان را به او میسپارم
در پناه خدا همیشه در امان بمانید[بدرود]